داستان اولین سکسم - شب برفی، سکس سایت داستان سکسی

اولین سکسم داستان دوست دخترم

اولین سکسم داستان اولین سکسم

اولین سکسم داستان اولین آنال

Dokhtarone's Blog

اولین سکسم داستان اولین سکس

اولین سکسم داستان اولین سکس

خواهرم یاسی و اولین سکسم

اولین سکسم داستان Dokhtarone's Blog

اولین سکس با پروانه

اولین سکسم داستان اولین سکس

Dokhtarone's Blog

اولین سکسم داستان اولین آنال

اولین سکسم داستان اولین آنال

اولین سکس با پسر همسایه

اولین سکسم داستان شهوت گرام

موقع های تنهاییم که بازی میکردم یا وقتایی که با بچه های فامیل خاله بازی میکردیم دختر که کم میومد من دختر میشدم و زنانه پوش! وقتی برای اولین بار پروانه رو دیدم واقعا از اندام و قد بلندی که داشت جا خوردم اصلا فکر نمیکردم دوستی ما ادامه پیدا کنه ولی پروانه همیشه میگه عاشق اخلاق و صداقت منه و هیچ وقت منو تنها نمیزاره با این که 4 سال ازش کوچیکترم همیشه درکم کرده و کنارم بوده که من ازش ممنونم. روی سینم خوابید شکم و سینم رو ماچ میکرد و با دستش رون و باسنم رو مالش میداد. با خنده و بدون اینکه جلف بازی در بیارم وبا حرف اضافه قضیه رو لوس کنم کنارش نشستم پرسیدم خانوم مرادی امیدی به وام ما هست:گفتش:خوشبین باشین انشاالله درست میشه. یدفه یه موجی از انرژی از همه بدنم به سمت کیرم حرکت کرد و تو کسری از ثانیه، کیر نیمه خوابم مث سنگ سفت شد. ولی همچنان شاید تف بارم بود ولی عن بارم نبود! همینقدر کافی بود که تصور کنم به قلمرو یه تجربه ی جدید وارد شدم. انگشتم را گذاشتم جلو لبش و گفتم هیچی نگو فقط کارت را بکن. بعدشم برادرهای مصلحت اندیش نامرد وارد کار میشن وخواهرشون رو به عقد یه حاج آقای دم کلفت پیر،مردنی در میارن. از دوران مدرسه با هم بوديم و بعد، راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه رو هم با هم گذرونديم. پس با این وضعیت، الان وقت آب خوردنه! کف دستش رو روی کمرم گذاشت و این بار آلتش رو بیشتر داخل فشار داد. پشت هم صورت و گردنم رو ماچ میکرد و دستش رو روی سر و سینه و شکمم می کشید. میدونستم اگر باهاش برم ممکنه بیشتر باهام حال کنه من تا همین اندازه راضی بودم ولی اون با چنان قدرتی بهم نگاه کرد که نتونستم بگم نه. یکی دو دیقه ای همون جوری روش موندم. با یه حالتی که به زور میخواست جلو خندشو بگیره،وهمچنان صورت جدیشو حفظ کنه گفت:لطفاااا شمااااا همون موقع تشریف بیارین. وقتی نشستم رو مبل سهند گفت چیزی لازم داری بیارم؟گفتم آره پرسید چی عزیزم؟چسبیدم بهش و شروع کردم به خوردن لباش. بازوهامو گرفت و بالاتنه ام رو روی سینه اش کشید. چی شد یهو؟ با پوز خندی گفتم یک نگاه به خودت بنداز، متوجه میشی؟ مغرورانه نگاهی کرد:سعید حالت خوبه ؟ موردش چیه ؟ با حرص گفتم یعنی واقعا موردی نمیبینی ؟ سهیلا این چه لباسیه پوشیدی؟ خنده اش گرفت :خاک تو سرت سعید! تو بغلم ولو شد و روي دستم گريه كرد. خیلی وقت بود که تصمیم داشتم که کارگاه مبلم رو گسترش بذم ولی دست بالم تنگ بود. اینبار شدیدتر از قبل و با جیغ و رعشه ی سرتاسری. هميشه فكر مي كردم كه چرا محمد درس رو ادامه ميده. ومن اونجا براي اولين بار ویدا رو بوسيدم. گفتم اره گفت پس ولش کن گفتم چی را? صبح پاشدم رفتم یه چرخی تو خیابون زدم و واسه ناهار یه کم خرت و پرت خریدم داشتم برمیگشتم که خالم زنگ زد به گوشیم و گفت داره میاد اونجا چون تو خونه تنهایی حوصلش سررفته بود. شیرازی نیستی؟ چرا شیراز بدنیا اومدم. دستش رو باز کرد وکیرم رو گرفت و آروم شروع کرد به مالیدن و درر حالیکه انگشتم رو رسونده بودم روی چوچولش وآروم لمس میکردم و میمالیدم انگشت وسطی رو فشار دادم توش و نگاهش کردم. سلام خدمت همه دوستان این داستان واقعی است من بهار هستم اولین سکسم برمیگرده ببه حدود یه سال بیش که با دوست بسرم محسن اشنا شدم خیلی بسر باحالی بود منم خیلی دوسش داشتم حدود دو ماه که از اشناییمون میگذشت یه روز محسن بهم گفت فردا مامان بابام میرن مشهد مسافرت میتونی فردا بیای خونمون با هم باشیم منم از اونجایی که خیلی قبولش داشتم قبول کردم فردای اون روز بعدازظهر اومد دنبالم که بریم خونشون راستش تا اون روز اصلا باهم خلوت نکرده بودیم قرارامون درحد پارک و رستوران اینا بود برای همین خیلی استرس داشتم وقتی رسیدیم خونشون رفتیم تو حال نشستیم محسنم برام میوه وچایی اورد تلویزیونم روشن کرد یکم میوه که خوردیم محسن البوم عکساشو برام اورد نگاه کردم حدود یکی دوساعت که گذشت به محسن گفتم دیگه بریم که محسن خندید گفت کجا بریم تازه میخایم بریم سر اصل مطلب گفتم منظورت چیه گفت بعد چند ماه یه فرصت گیرمون اومده باید ازش استفاده کنمیم دیگه بعدشم دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به خوردن لبام من خیلی جاخوردم اخه تا حالا ایقد باهام رک حرف نزده بود اول میخاستم نزارم ولی راستش خودمم بدم نمیومد یه بار سکس تجربه کنم محسن باشد لباسش شلوارشو بیرون اورد به منم گفت زود باش دیگه لباساتو در بیار خیلی استرس داشتم یه حسه عجیبی داشتم باشدم مانتو دراوردم که محسن گفت شلوارتم دربیار روم نمیشد محسن خودش دگمه شلوارمو باز کرد شلوارمو کشید بایین شرته قرمز داشتم محسن همش میگفت جانم مال خودمی یعدش خابوندم روی زمینو شروع کرد به لیسیدن لبام بعد رفت سراغ سوتینم درش اورد سینهای کوچیکی داشتم سینهامو فشار میداد بدجور دردم میومد ولی خیلی لذت عجیبی داشت شروع کرد به خوردن سینه هام من دیگه حسابی حشری شده بودم وهیچ حرفی نمیزدم خیلی لذت بخش بود همینجور که دتشت سینامو میخورد یه دفه رفت سراغ شرتم میخاست درش بیاره گفتم نه محستن دیگه نمیزارم به اونجا دست بزنی خیلی اصرلر کرد ولی اجازه ندادم کسمو بخوره چون میترسیم یه بلایی سر بردم بیاره واسه همیم نزاشتم اصرا کرد که از عقب بکنه اخرش مجبورم کرد که از عقب بزارم بکنه منو شرتمو در اورد وبه شکه خابیدم یه بالش داد زیر شکمم بعد یه کم خیسش کرد یه حس عجیبی داشتم بعد کیرشو گذاشت در کونم نمام بدنم داشت میلرزید بهش گفتم تورو خدا یواش بکن اول سرشو کرد تو یه درد وحشناکی گرفت که خاستم جیغ بزنم جلو دهانمو گرفت خابید روم همشو کرد تو به حدی دردم گرفت که اشکام بیرون اومد هرجور بود راضیش کردم درش اورد خیلی دردم گرفته بود از دست محسن خیلی دلخور شدم بعد محسن گفت اولش سخته یبعدش دیگه عادی میشه ولی من گفتم که اصلا حاضر نیستم دوباره بکنی توش محسن رفت کرم اورد گفت اینو بزنم دیگه درد نداره قول میدم اگه درد داشت نکنم هرجور بود راضیم کرد دوباره خابوندم کرم زد به کیرش وبعد گذاشت دم کونم سرشو یواش کرد تو درد داشت ولی میشد تحمل کرد یه دوسه بار عقب جلو کرد که حس کردم اصلا درد ندارم خیلیم لذت داشت حدود دو سه دقیقه عقب جلو کرد که دیدم کشید بیرون ابشو ریخ روی کمر خیلی داغ بود رفت دستمال اوردو باکشون کرد بعد بهم گفت شرمنده اگه اذیتت کردم بعد رفت دوش گرفت باهم رفتیم بیرون ازون روز فقط یه بار دیگه باهم سکس کردیم این داستان راسته بخدا دروغ نمیگم امیدوارم خشتون اومده باشه هرچند که خیلی قشنگ توصیف نکردم نوشته. حواسم رو جمع کردم به سیاوش که سرش و گذاشته بود روی پای نادیا داشت کس شعر میگفت! دیم سهیلا سرشو اندخت پایین گفت: اقا مهران میشه تو رو خدا این اخرین ملاقاتمون باشه؟ میدونستم که میخوا د چی بگه ولی با حالت تعجب ازش پرسیدم آخه چرا سهیلا؟ با یه صدای نازک و از رو ی شرم گفت:نمیشه دیییییگه. خداییش نمی دونستم باید چیکار کنم. من : به افتخار دسته کونم همه قمبل کنید! عصبی گفتم خوب چرا خبر ندادی، دلم هزار راه رفت! نمیدونم چندبار آبم اومد اما دستو پاهام میلرزید. به معنای واقعی کلمه زجر کشیده بود. نمی دونم اونشب باهام چی کار کرد. کاندوم را بست و اومد و لا پا منا باز کرد و کیرش را گذاشت رو چاک کسم اروم داد تو یه جججججججججججججیغی زدم که فکر کنم همه شنیدن گفت اروم باش. احساس می کردم که علارقم همه توجهی که بهش دارم اون به من بی توجه شده. لباسم را در اورد من یه سوتین مشکی پوشیده بودم. نمیدونم چقدر گذشته بود که دوباره حس کردم یکی اومده تو اتاقم. این بار موهای خیسمو تو مشتش جمع کرد و دور مچش پیچوند. قبل از اینکه برم داخل اتاقش پشت در ایست میکردم چندتا جک خنده دار ولی مودبانه براش میفرستادم وقتی که صدای خندش رو میشنیدم بعد از چند دقیقه میرفتم داخل. نمیدونم اون لحظه چی شد که از دهنم در رفت گفتم:صیغه که میتونیم کنیم! با بوسه و لب گرفتن مکرر ازش تشکر میکردم و سعی میکردم با حرفام ذهنش رو از درد منحرف کنم. قلبم مثل قلب گنجشک می زد احساس دوگانه ای داشتم احساس شرم و لذت از نگاه کردن اون به بدنم. آه کشید با فشار بعدی تا نصفه و با سومیش، کامل توش جا دادم. از همون زنهایی که هر روز تو صف تاکسی یا شیر. كمي كه گذشت به خودم اومدم و راضي از اينكه هستي محمد رو نجس كردم. من با رها تو راه مدرسه به خونه آشنا شدم. خدافظ از دست تو خدافظ ادامه دارد. سپتامبر 5, 2011 سلام دوستان من مهرانم واین اخرین خاطره منه. اون گفت كه دو سالي از محمد جدا شده اين من بودم كه در فكر استفاده ازجسم عزيز ترين كس محمد بودم اما حالا نا اميد و شكست خورده خودم رو مي ديدم كه بازيچه دست سرنوشت شده بودم. تو چطور روت می شه این حرف ها رو بزنی. حالا مي تونست كمي از زبون منو بفهمه. ماشین رو توی برق زد و پرسید چه شماره ای؟ در این حال دستش رو توی موهام میکشید. براش سوابق کارایی که رو صورت و بدنم انجام داده بودم رو گفتم و اینکه پوستم حساسه و خانوم دکتر قبلی دردم میاوردو همیشه بعدش سوختگی داشتمو و اینا و قرار شد به طور مرتب برم پیشش،اولین جلسه که رفتم کلی باهام شوخی کرد و گفت و خندیدو نذاشت من دردی حس کنم ، اولین بار تموم شد ،نوبت بعدی مشخص شد و رفتم،جلسه های بعدی که باهاش بیشتر اشنا میشدم در حین کار صحبت هم میکردیم متوجه شدم که اقای دکتر37 ساله و مجرده و چون با خانومها سر و کار داره واسه اینکه کسی پا پیچش نشه حلقه دستش میکنه ،البته بقول خودش که اینارو واسم تعریف میکرد میگفت که شما با بقیه فرق دارید و از این حرفا البته دلیلشو نگفت که چرا حس میکنه فرق دارم،تقریبا بعد سه ماه زیر بغل و کشاله ران هم لیزر میکردم که دکتر بهم پیشنهاد داد اونجارو هم لیزر کن،کم کم میشه گفت دوستانه صحبت میکردیم و حتی شوخی هم میکردیم اما حقیقتش روم نمیشد کسمو جلوش باز کنم،حس کرد خجالت میکشم واسه همین گفت اونجارو خانم سجودی میزنه دستیارش ، منم با قول اینکه درد نداشته باشه قبول کردم،جلسه بعد به توصیه دکتر سه روز قبل تیغ زدم و رفتم،شلوارو و شرتمو در اوردمو رو تخت دراز کشیدم و خانومه اومد ژل زد و شروع کرد،خداییش درد داشت و من هی جیغ میزدم ایییییی سوختم،کسایی که کسشونو لیزر کردن میدونن ،یهو دکتر اومد تو اتاق ،دیگه تو اون وضع نمیتونستم کاری کنم،اومد پیش تخت دستمو گرفت و گفت دردت میاد دستمو فشار بده و زل زده بود کسمو نگاه میکرد، خیلی سختم بود اماخوشبختانه زود تموم شد و رفتم،شب جلوی پنجره نشسته بودم با لنگهای باز که کسم خنک شه واسم اس ام اس اومد چطوری؟ هنوز درد داری؟گفتم شما؟ گفت دکتر ……. یک لحظه که زیاد باسنم رو آورده بودم کیرم سر خورد داخل و اتفاقی که نباید، افتاد. دستم رو گرفت و دور آلتش حلقه کرد. محمد : خوردم به سلامتیه امیر جون که امشب حال داد من : نوش! وقتی وارد مغازه شدم هیچکس توی مغازه نبود و تنها یکی از دوبرادر روی صندلی مغازه نشسته بود و مشغول خوندن مجله بود سلام کردم سرش رو بطرف من برگردوند و جواب داد از جاش بلند شد و اومد بطرفم و گفت میخوای موهات رو کوتاه کنی؟ گفتم بله. دوباره کیرم و کردم تو کوسش و تلنبه زدن و شروع کردم. بعد باخنده گفتم عزیزم خالیش نکنی مسدودبشه بیچارمون کنیاشیطون. بالاخره کیرش رو روی سوراخم گذاشت و خواست فشار بده داخل اما نمی رفت. یه نگاه بهش انداختم وبا حالت تاثر گفتم شرمنده هستم نمیخواستم ناراحتتون کنم. گفتم ببخشید عزیزم عمدی نبود کیرمو تنظیم کردمو کردم توکوسش دوباره تلنبه زدم پری باز داشت سروصداش درمیومد باز باانگشتم باسوراخ کونش بازی میکردم که دیدم بازم کونش قشنگ بازشده طوری که قطر بازی سوراخش اندازه نگشت اشارم باز بود داخلش معلوم میشد همش به این فکرمیکردم چجوری ممکنه این کونی که تاحالا کرده نشده انقدر راحت کیرم تانصفه بره توشودربیاد وسوراخش قشنگ باهربارخوردن انگشت کردن بازبشه چون به خودم هم تونامزدی ازکون نداده بود ومیگفت تاحالا ازعقب باهیچکس سکس نداشته انگشت اشارمو باآب دهنم خیس کردم وآروم بردم سمت کونش همینطورکه داشتم تلنبه میزدم انگشتمو فشاردادم که دیدم بازم خیلی راحت رفت تو یع خورده فشاردادم انگشتم تاته توکونش بود وحتی دیواره های کونش هم دستمو پس نمیزد پری سریع دستشو از پشت آورد ودستموازکونش کشیدبیرون وبعد باناراحتی گفت خیلی بدب سامی دردم میاد خواب نکن اونجوری دیگه! از فکر اینکه می خواد چیکار کنه هم ترسیده بودم هم کاملا حشری بودم. هر چند خوشبختانه کار بدی نمیکردیم ولی میتونست زنگ خطری باشه! بالاخره تا خایه کرد تو…خوابیدم رو بدن وزرشکاریش…لب و لیس و بوس…شروع کرد به تلمبه زدن…یه ربع طول کشید بکنه تو…نیم ساعت هم آروم تلمبه میزد…تا بالاخره درد بدل شد به لذت…اما نه اون لذتی که انتظارشو داشتم… چنتا پوزیشن عوض کردیم. بکن دیگه پسر عوضیمنم کیرم و گرفتم و چند بار سرشو مالیدم دم کوسش و بعد آروم فرو کردم که دیدم یه آه ملایم کشید و خیره شدیم تو چشم هم دیگه. دستم رو لای موهای پشت گردنش فرو کردم و سرشو روی سینه ام فشار دادم. توي پادگان من يه دوست پيدا كرده بودم به اسم هادي. سهند مثل خودم حشری بود و همیشه میگفت بوی تنم دیونه اش میکنه و راست می کنه. بر ترس غلبه کرده بودم و احساس لذت داشتم. پرسیدم اینارو برا چی آوردی؟گفت میخوام با تو تجربه اش کنم. گفت: شاعر شدن؟ آرزوي مسخره اي. گفت آره فقط آروم بکن گفتم چشم, به کسش تف زدم و کیرم رو هم خیس کردم گذاشتم لب کسش و با یه فشار تا نصفه کردم تو یکدفعه یه جیغ بلند کشید کسش رو نگاه کردم دیدم هم کیرم هم کسش خونی شده کیرم رو درآورم با دستمال هم کسش و هم کیرم رو پاک کردم و تا خواست چیزی بگه دوباره کیرم رو گذاشتم لب کسش و دادم تو دوباره جیغ کشید ولی ایندفعه چسبوندمش به خودم و آروم آروم تلمبه میزدم خیلی جیغ میزد ولی یواش یواش دردش کم شد و حال میکرد تلمبه زدنم رو تند تر کردم سینه هاش رو محکم فشار میدادم و اونم آه آه میکرد داشت آبم بالاخره داشت آبم میومد سریع کیرم رو در آوردم و آبم رو ریختم رو شکمش. دیگه برای همیشه ماهی خودم شدی! بهم گفت خودتو اذیت نکن میخوام امشب تبدیل بشه به بهترین شب زندگی من باشه داشت دلداری میداد. اما دلیل اینکه این بشر واسم مهمه اینه که یه بکارت دیگه ام رو بهش دادم. بهتون خوش گذشت ؟ اون یک ذره تمرکزی هم که داشتم کلا پرید و دچار چندگانگی مزخرفی شدم. حسادت و حرص و تو چشای سهند میدیدم اما اونقد حالش بد بود که هیچی نگفت. اون موقع شکنجه ها جنسی نبود…ولی من متمایلش کردم به جنسی… مدتها بعد هر وقت همو میدیدیم ادامه ی بازی رو انجام میدادیم…یواش یواش از تم بازی درومد…مسابقه ای شد… من بیشتر از اون درباره ی سکس اطلاع یدا کرده بودم. اومدم تو حال دیدم هرکی یه ور ولو شده! احساس می کردم عشق امیر به من بیشتر شده منم واقعا حس می کردم عاشقشم. خواستم بلند شم برم دستمو بشورم که یهو دیدم به به. پری:سامییییییییی خیلی بدی بازم مسخرم میکنی؟رفتم جلو گفتم نه عشقم خوشتیپی دیگه دروغ نمیگم که بعددستمو گذاشتم روباسنش وفشاردادم گفتم عزیزم من میخام الان بخورمش! وااااااااااااااااااای مرده بودم از خوش حالی خاله و شوهر خاله ام که رفتن من ززززززززززززود رفتم تو اتاق را و لباسام را عوض کردم یه تاپ قرمز با یه شلوارک مشکی با ارایش ملایم. احساس بچه ای رو داشتم که مدتها پولش رو برای اسباب بازی ای که دست دیگران دیده جمع میکنه و میخره، ولی یک روز هم زیاده برای اینکه ازش خسته بشه. یه دفعه لبش را گذاشت رو لبام ممممممممممممردم از خوشی منم شروع کردم به بوسیددددددنش. همه بگین ایولللللل همه باهم داد زدن : اییییییییییوللللللللللللللل سرمو به نشونه تاسف تکون دادم و رومو به سمت بیرون برگردوندم که صدای کشیده شده بالکن باعث شد دوباره برگردم. خوب تشنته،آب بخور، چرا خودت رو اذیت میکنی؟ ولی اول کار رو تموم کن که گند نزنی ، بعد! ولی اشک از گوشه چشماش سرازیر شد. سورتم را در اورد من گفتم اینجور یکه نمیشه. خندید گفت نه که خودت دوست نداشتی،صورتمو بردم تو صورتش گفتم نه که دوست نداشتم اصن به چه دردم میخورد؟؟؟ اینجا دیگه تقریبا تو دهن هم بودیم که لباشو اورد جلو لبمو بوسید گفت همون دفعه اولی که مانتوتو در اوردی دراز کشیدی رو تخت پیش خودم گفتم این ماله منه،وقتی صورتتو لیزر میکردم چاک سینه هاتو میدیدم دلم میخواست همونجا رو تخت لختت کنم ،باسنت همش جلو چشام بود،گفتم موهای اونجاتو لیزر کنی فقط واسه اینکه بتونم لختت کنم ببینم چاک نازتو…. گریه ام گرفته بود و دست خودم نبود. اولین سکس ما برمیگرده به 8 ماه قبل. به حالت 69 و کیر منو تا لونجایی که راه داشت کرد تو حلقش. محمد : خوب کی میریزه ؟ امیرمحسن : من! یک حسی که با هیچ کدوم از نوازشهای رضا قابل مقایسه نبود کم کم داشت حرکات رضا و نفس کشیدنش تند تر میشد تا جایی که یک دفعه وایساد و هیچ تکونی به خودش نمی داد و دقیقا همون لحظه بود که من احساس کردم بین پاهام و روی سوراخ کونم یه خورده گرمتر شد و احساس کردم یک چیز مایعی که مطمئنا گرمی خاص روی کونم از همون مایع بود داره به سمت پایین حرکت میکنه. کم کم بعد چند ماه من و مهشید دوستم داشتیم می رفتیم اومد جلو بهم یه نامه داد زود رفت! از حرکت دستش توی موهام لذت می بردم. شلوارمو دادم پایین و از روی شرت باز این کارو کردم. روی لبه ی وان نشست و سرم رو توی دستهاش گرفت. یه روز خاله ام بهم زنگ زد و گفت من و مردم داریم میریم باغ ولی رضا نمی اید میشه بیای پیشش. اين قيافه هر دختر و هر زني رو جذب مي كرد. یکی از دوستان بهم گفت که صندوق مهر امام رضا وام میده اونم بهره پایین. خواستم کمرم رو راست کنم اما با کف دست به پایین فشارم داد و اینبار کمی خشن دستور داد که خم شم. يا فحش مي شنيدم يا مشغول تميز كردن دستشويي ها بوديم. انگشت های دستم لبه ی شرتشو لمس میکرد ولی هنوز جرئت اینو نداشتم دستمو پایین ببرم. چی دوست داری؟ بگو -دوست دارم که تو رو با کون لخت ببینم. سهیلا که انگار از رفتار من شوکه شده بود، بدون اینکه حرفی بزنه زل زده بود و حرکات منو زیر نظر داشت. من و ویدا دوباره همون جاي قديمي همديگرو ديديم. یهو زد بسرم تا برنگشته حالی کنیم! گفتم از جلو خطر ناکه و از پشت هم دردم میاد وخواستم همان طور بماله لای کپلم تا هر دو حال بیاییم و اون قبول کرد و آبکسم را لای کپلم مالید و روم دراز کشید و مشغول مالیدن کیرش ره لای کونم شد و بعد با انگشت مشغول مالش سوراخ عقبم شد و یواش یواش نوک انگشتشو فرو کرد توش و در حال چرخوندن عقب و جلو میکرد و چون من داشت خوشم میامد مانع نمیشدم و در هر عقب و جلو کردن بیشتر فرو میکرد تا احساس کردم انگشت وستش تا ته توشه وکمی عقبو جلو کرد و این بار دوا نگشتی شروع کرد اینبار احساس درد و سوزش کردم و ناله من را که شنید دو باره کمی از آب کسم را به انگشتش مالید و دو باره ولی به ارامی ا دامه داد تا ته انگشتش را فرو میکرد و دیگه طاقطش تموم شد و انگشتشو در آورد و نوک کیرشو به آب کسم مالید و گذاشت رو سوراخمو با یه فشار تا نصف کیرشو فرستاد تو چنان سریع کرد که اولش متوجه نشدم و لی چنان دردی پیچید تو تنم که جیغ بلندی کشیدم تندی با دستش جلو دهنمو گرفت و افتاد روم طوری که کیرش تا دسته رفت توش که از فرط درد دشتشو لای دندونام فشردم که ناله ای کرد ولی بخاطر اینک صدامو کسی نشنود تحمل کرد تا من شل شدمو ول کردم و کمی رو م دراز کشید و بد نمو مالش داد و گردن و لاله گوشم را بوسید و مکید تا احساس کرد من عادت کردم و داره خوشم میاد شروع کرد به ارامی کمرشو با لا و پایین کردن وای که چه لذتی همراه با کمی سوزش داشت و یه بالش زیره شکمم گذاشت که باسنم کاملا بر جسته شد که راحتتر بتونه بکنه وای که هر چی ادامه میداد و من بیشتر حشری میشدم و سوزش تبدیل به لذت میشد که نمیدانم چقدر طول کشید که حین تلمبه زدن و مالیدن چوچولم من به اورگاسم رسیدم و بیحال شدم و اونم تلمبه زد نشو تند تند کرد و نبض کیرش و گرمای آبشو توی خودم احساس کردم و لذت اولین سکسم دو چندان شد و بعد از کمی استراحت لباسامو نو پوشیدیم و من سریع رفتم خونه تا دوش بگیرم و تا الان در هر فرصتی باهم حال میکنیم و بار دوم مخفیانه ازم عکس گرفته بود که بعدا بهم داد و منم برایتان میفرستم. صورتم رو ول کرد و به چشمهام نگاه کرد. سلام اسم من هست شیرین هستش و می خوام خاطره اولین سکسم رو که با داداش بزرگم بود رو براتون تعریف کنم من بچه دوم خونه هستم و دو تا برادر دارم رضا که از من 3 سال بزرگتره و اون یکی هم پارسا که از من 9 سال کوچیکتره الان که دارم این داستان رو می نویسم 23 سالمه و دانشجو هستم و با دو تا از همکلاسی هام تو یک خونه که مال یکی از اقوام دوستمه زندگی میکنیم بعضی مواقع با دوستام میریم تو اینترنت و از اونجایی که سرعت اینترنتمون پایینه بیشتر میاییم به این جور سایتها و این جور داستانها رو با هم میخونیم. دست داشت بالاتر میومد تو اون حال فکر میکردم امیر عزیزمه داره تنم رو نوازش می کنه. پس اگر سهیلا نیاز داره، باید یک کاری براش کنم! دقیق یادم نمیاد…ولی معمولا من نقش دشمن رو بر عهده هم می گرفتم و خب گاهی اسیر می شدم و خب شکنجه! بلد نیستی از یه خانوم دعوت کنی،؟ منم با این وضعیتش بدجوری خندم گرفت. گفتم عزیزم فردابرو ثبت نام کن اگه خوشت اومد کلاس خصوصی هاشم برو گفت مرسی عزیزم حتما. شروع کردم مثل بچه آخوندها در مورد بسته و باز بودن در حرف میزدم. XV یه دقیقه تلنبه زد بعد من یه لرزش کوچیک کردم و ارضا شدم. اروم گفت کسی نفهمه باشه؟ سرم رو تکون دادم. شمارمو از پرونده دراورده بود… براش وضیعتم رو توضیح دادم که یهو جواب داد اگه اونجا بودم خنکت میکردم درد نکشی، از همین اس ام اس که فهمیدم بعععلللله کس ما چشم اقارو گرفته دوستیه ما شروع شد و از صحبت های تلفنی و گردش و شام و… رسید به جایی که هم من حس میکردم وقتشه هم اون میخواست با هم باشیم،تو این فاصله دوبار دیگه کسمو خودش لیزر کرد و رومون تقریبا بهم باز شده بود…. دیگه آهش به دا تبدیل شده بود و چنان بازوی منو چنگ میگرفت انگار تا الان 100 بار گاییدمش. آبم و خالی کردم تو کوسش و همونجا افتادم روش. خجلت نکشی یه وقت؟…تهدید هم میکنه. داشت با دود سیگار من بازی میکرد که گفت میشه قبول کنی باهم شیشه بکشیم؟بدم نیومد تجربه کنم و گفتم اصرار میکنی باشه گلم. خودمون و خشک کردیم و برگشتیم روی تخت. وقتی رفتیم پایین بعد از سلام واحوال پرسی ازندیدن فرزاد داشتم خوشحال میشدم که زن همسایمون که بهش میگفتم خاله گفت فرزاد امشب رفته پیش پسر داییش تا بهش درس یادبده چون پسر داییش چند تا درس رو افتاده و شاید امشب نیاد بعد از شنیدن این حرف بود که زیر چشمی داشتم کون کامیار رو دید میزدم که دوباره شروع به حرف زدن کرد وگفت چون به پدر ومادرتون قول دادم به فرزاد زنگ زدم که اگه تونست شب برگرده تا تنها نباشین ومنم پیش پدر مادرتون بد قول نشم که من سریع درجوابش گفتم که اگه راه دورهست وآقا فرزاد سختشون نمیخواد به زحمت بندازیشون تازشم ما عادت داریم که شبها زود بخوابیم وشاید آقا فرزاد پشت در بموننن که خاله گفت اگه دیروقت اومد بهش میگم مزاحم خوابتون نشه با شنیدن این حرف یه نگاهی به کامیار کردم انگار اونم بدش نمیومد که شر اون مزاحم وکم کردم خلاصه شام و خوردیم وبیخبر از اینکه پدرم کلید خونمون رو به مرد همسایمون داده رفتیم بالا وشروع کردیم به کل کل کردن که کی میبره وشرط بندی سر برد وباخت که اینم جزو نقشم بود سرمون به بازی فوتبال گرم شده بود که بعد از چندتا بازی که دستگرمی بود رفتم یه تیم ضعیف گرفتم واون رفت منتخب جهان رو گرفت منم که میخواستم سر شوخی باز بشه انگشتش کردم وگفتم باهمین تیم ضعیفم میبرمت که اونم گفت سر هر چی بگی باهات شرط میبندم که من گفتم هرکی برد از روی شلوار بازنده رو میکنه اونم از خدا خواسته قبول کرد بازی شروع شدو من بازی رو بردم و سریع پریدم روش که این کارمن باعث شد که غیرتی بشه ومنم همینو میخواستم بازی بعدی رو جوری میخواستیم شروع کنیم که با کیر شق روش خوابیده بودم قبل از شروع بازی بهش گفتم هرکی باخت باید لخت بشه تا برنده روش بخوابه تا اینو گفتم کامیار کمی فکر کرد وگفت کسی که برنده شده هم باید لخت بشه منم گفتم قبوله وبا عجله رفتیم که سیستم بچینیم منم تو فکر این بودم که بازی رو ببازم چون کامیاراز من بزگتر بود واگه میگفتم میخوام بکنمش قبول نمیکرد بهمین خاطر میخواستم اولش با این شرطها شروع کنم. وقتی لخت تو بغل امیر بودم احساس می کردم تو آسمونام. دوباره سراغ لبهام رفت و با یک دست هم به جون کس و چوچولم افتاد. وقتی رسیدم در مطب و اسمو خوندم دکتر مهیار…. من و پسر خاله ام عاشق هم هستیم اون XXI سالشه و قدش CLXXXIV و وزنش LXXVI کیلو هست. چرا این کار رو کرد؟بدون حرکت زل زده بهش. اون روز اولین بار جلوش لخت شدم. دیدم که به سمت در رفت و در رو قفل کرد و پرده کرکره مغازه رو هم تاریک کرد. ن : چرت نگو تو منو ساغر و با هم میخوری! خیلی حرفه ای بود معلوم بود که تاحالا چند بار این کار رو با پسربچه ها کرده دکمه و زیپ شلوارم رو باز کرد شلوارم رو از پام بیرون آورد فکر می کردم اگر بخواد شرتم رو بیرون بیاره مقاومت کنم. زهرا جون داستان سكسي Jun 25, 2011 - من اسی هستم و 19 سالمه و دانشجوی ترم 4 هستم. گفتم کجا هستی؟ گفت من دارم از محل کار دوستم برمی گردم برم خونه. می خواستم به امیر بگم که رامین هست ولی پیش خودم گفتم چرا الکی عصبانیش کنم رامین مگه چی کار میخاد بکنه من که تحویلش نمی گیرم. دست راستش بین پاهام رفت و روی آلتم حرکت می کرد و با دست دیگه محکم به باسنم چنگ زده بود. هردو داشتیم فیلم بازی میکردیم وخنده های دوروغی بهم تحویل میدادیم. هم شراب انار داشت و ابجو که به خواسته پروانه شراب خوردیم ازش پرسیدم شب میمونه یا میره که گفت من که مثل تو بچه نیستم میخوام ببینم چند مرده هلاجی. خیلی گذرا لب یا زبونش رو روی لبم می کشید و درست زمانی که می خواستم محکم ببوسه، سرش رو سریع عقب می کشید و دوباره از نو. هفته قبل آخرین سکسی که با پروانه داشتم به نام سکس در شرکت چاپ شد …دوستی من با پروانه که یک سال پیش تو نت اتفاق افتاد رو میدونین. خوب یادمه بچه که بودم علاقه ی وافری به سر کردن روسری و پوشیدن کفش پاشنه بلند داشتم. بعد با یه شیطنت زنانه گفت:یک کاره! بهترین سکسم تا امروز همون بود. سامان صدای درآمد فکرکنم داداشته اگه کار نداری من برم حاضر شم؟گفتم خواهش میکنم زنداداش گلم بیشتر مراقب خودت باش درضمن اگه یکبار دیگه ازاین کارا بکنی به جون خودتو ساسان دیگه اسمتم نمیارم یعنی چی آخه؟خیلی ازاین کارت ناراحت شدم که بی خبر گذاشتی! به کلی دیگه خواب از سرم پریده بود و خوابم نمی اومد ولی نمی خواستم تو اون لحظه از روی تختم پایین بیام که یه موقع رضا متوجه نشه من بیدار بودم. اول من شروع کردم دست کردم تو شلوارش دستمو گذاشتم رو کسش کمی بهم گفت دیونه. با زبونش روی سوراخ کونم می کشید و من از لذت آه های ریزی می گفتم. اونقدر از این بازی ها درمی آورد تا مطمئن بشه کاملا حشریم کرده و دیگه تحمل ندارم. بعد ازینکه اب داغ شد و دوتایی رفتیم زیر دوش جناب حضرت کیر من که انگار عقدش خالی نشده بود باز سر بلند کرد و راست شد. به همین خاطر پیرزن به حرف اومد و گفت:سهیلا مادر بیا به اقا کمک کن. کیرمیخام وسط کار یهو کیرم از کوسش دراومدپری گفت زودباش بکن توش که مردم کیرمو گرفتم دستم چشمم دوباره به اون سوراخ کون نازش افتاد خواستم بکنم توش ولی ترسیدم ناراحت بشه وضدحال بخوره گذاشتم سمت کوسش داشتم فشار میدادم که خودشم روبه عقب فشاردادو کیرم سرخورد رفت سمت کونش منم ازخدا خواسته یه فشاردادم که درکمال ناباوری کیرم تانصفه خیلی راحت رفت توکونش پری یهو خودشو کشید جلو وگفت خیلی بدی دردم اومد آییییییییییییی! تقریبا شب عید بود نشسته بودم تا یه دختر نوجوان حدود پانزده ساله آمد داخل و تقریبا هیکل درشتی داشت نسبت به سنش حدود ۱۷۰ قد ۷۰ کیلو وزن یکی دوتا مدل لگو شلوار برداشت همینطور که داشت لگ هارو میدید گفت اجازه بدید مادرم بیاد اونم نظر بده. گفت بیا بریم تو اطاقم رفتیم رو تختش و اون خوابید رو من. اول قبول نكردم اما وقتي اصرار كرد راضي شدم. ولی اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر ساده مسخره باشه. احساس سه گانه ای داشتم هم خوشم می اومد و هم احساس می کردم من رو تحقیر کرده و درعین حال احساس ترس میکردم گاهی هم فکر می کردم شاید اشتباه می کنم و منظوری نداره. تو حال نشستم تا اومد بیرون و کنارم نشست. تو همون وضعیت یک تلنبه ی محکم زد که باز از جا پریدم و خواستم داد بزنم اما همچنان محکم می بوسید. سلام بچه ها اسم من یلداست این داستان نیست بلکه واقعیته من اولین باریه که اینجا داستان مینویسم من حدودا بهار سال 1390 وقتی که مدرسه بودم زنگ که خورد و وقت رفتن به خونه بود سال اخر دبیرستان بودم حدودا نیم ساعت حیران شدم چون همش وقتی که به آژانس زنگ میزد دیر میرسید در این حین یه پسر با دو تا از دوستاش که روی موتور بودن وارد مدرسه شدن و یه شماره انداختن و رفتن من خیلی کنجکاو بودم که ببینم این شماره مال کیه برای همین برش داشتم و ظهر که خونه رفتم باهاش تماس گرفتم یه پسر برداشت که اول فکر کردم اشتباه گرفتم اینقدر صداش نازک بود که فکر کردم دختره و قطع کردم خوشم نیومد اما باهاش ادامه دادم و گفتم که من همونیم که بهم شماره دادی خلاصه وقت قرار شد و باهم قرار گذاشتیم و من ساعت 4 عصر رفتم حموم و راهی محل قرار شدم محل قرار یه پارک سنگی خیلی بزرگ بود که با ما خیلی فاصله داشت خیلی حیران شدم تا محمد از راه رسید وقتی منو دید لبخند روی لبش نشست اما من ازش خوشم نیومد چون خیلی بچه سال میخورد خلاصه کلی تو دلم خودمو لعنت کردم رفتیمو با هم یه جا نشستیم و پسره ی پررو دست منو تو دستش گرفت خوشم نیومد اما مجبور بودم لبخند بزنم یه دفعه یکی از دوستاش بنام رضا برای محمد قلیون اورد وای خدا نگو چه جیگری بود موهای رنگ کرده لبای درشت چشای ناز ابروهای قشنگ خیلی خوشگل بود و با یه صدای کلفت مردونه بهم سلام کرد و منم بهش سلام کردم برای چند ثانیه بهم خیره شدیم که باز من نگاهمو ازش دزدیدم رضا و محمد هم سن بودن اما رضا از محمد بزرگتر نشون میداد هر دو متولد 20 سالشون بود و منم 18 سالم بود خیلی خوش اندام بود و خیلیم کم حرف خلاصه شب شد و محمد و رضا منو تا کنار تاکسی همراهی کردن وقتی که رسیدم خونه ی خالم اخه مامانم رفته بود خونه خالم به منم گفت بیا اونجا به محمد زنگ زدم و گفتم شماره ی دوستت رو بده میخوام بدم به یکی از دوستام شمارشو گرفتم و بهش زنگ زدم و گفتم فلانی منم و نمیخوام با محمد باشم حاضری با من دوست شی اونم قبول کردو من باهاش دوست شدم یه مدت ندیدمش چون مامانم فهمید کجا رفته بودمو لو رفتم یه روز بهش زنگ زدم تو امتحانات خرداد بود گفتم میخوام ببینمت اونم قبول کرد رفتم و اونم از نصف راه با موتور اومد دنبالم و گفت که با محمد دعواش شده سر من خلاصه گفت بریم خونمون منم که هیچی نمیدونستم گفتم اره بریم نمیخوام تو خیابون باشیم رفتیم تو اتاقش و درها رو قفل کردو اومد کنارم نشست دیدم داره بد نگاه میکنه اومد کنارم و دستشو انداخت دور کردنم گفتم چیکار میکنی گفت هیچی یه دفعه دیدم داره لبشو میاره طرفم اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم وای باور نمیکنید چی بود خیلی لباش ناز بودن منم با اینکه بلد نبود شروع کردمو لباشو چسبیدمو اینقدر مکیدم که از حال رفتم همش در گوشم میگفت میخوامت عزیزمی نفسمی خیلی خوشحال بودم که تونستم رضا رو مال خودم بکنم منو روی تخت خوابوند و کم کم لباسامو در اورد باهاش مخالفت کردم اما بزور منو وادار میکرد خیلی قدرتش زیاد بود و من در مقابلش هیچ بودم و منو تسلیم خودش میکرد لباسامو در اورد رفت روی سینه هام و همه سینمو تو دهنش میکرد و من تو اسمونا بودم خیلی بهم حال داد چون اولین باری بود که به سینم دست میزدن و خوشو بهم میمالوند منو به سینه خوابوند و یه چیزی زد به سوراخ کونم از ترس داشتم میمردم خیلی سوخت که بعدها فهمیدم اسپری بی حس کننده بود یه کمم به کیر خودش زد و کیرشو گذاشت در سوراخ کونم تمام بدنم میلرز یکم که فشار داد تمام بدنم تیر کشید تا اومدم جیغ بزنم دهنمو گرفت و گفت هیس الان تموم میشه وای خدا هیچ دردی تا حالا مثل این نداشتم خیلی درد داشتم اشکم در اومده بود اونم همش بوسم میکردو نوازشم میکرد میگفت الان تموم میشه با یه فشار دیگه باز میخواستم جیغ بزنم خیلی خیلی درد داشتم فهیمیدم که کیرشو کامل تو کونم جا کرده تو دلم به خودم نفرین میکردم که چرا اومدم رضا حدودا 2 دقیقه تکون نخورد که دردم کم بشه اما فایده نداشت کم کم و یواش یواش کیرشو تو کونم عقبو جلو میکرد کیرش خیلی بزرگ بود و من تحملشو نداشتم خیلی خیلی درد داشتم کم کم گریه میکردم و اه و ناله میکردم حدودا 10 دقیقه که گذشت دردم کمتر شد من به سینه خوابیده بودم و رضا هم روی من خوابیده بود داشتم از درد میمردم حدودا 1 ساعت طول کشید چون اسپری زده بود ابش نمیومد خیلی اذیت شدم و با یه دستشم کسم رو می مالوند من چند بار ارضا شدم چون هم گوشمو میخورم هم لاله ی گوشمو با سینه هام بازی میکرد و همش لباش رو لبام بود وقتی که تموم شد نمیتونستم بشینم چون کونم درد میکرد تا 5 ساعت بعد اولین سکسم کونم درد میکرد و بعد رضا منو رسوند خونه و بعد این جریان چندین بار با هم بودیم 1 ساله که با هم دوستیم و الان چند وقتیه ازش خبر ندارم بزودی بهش زنگ میزنم تا دوباره روی ماهشو ببینم جز رضا هیچکس تو زندگی من نبوده و من همیشه بعنوان اولین عشقم بهش احترام گذاشتمو با کسی نرفتم این بود داستان اولین سکس من امیدوارم خوشتون بیاد نوشته. چند روز بعد که کارش آماده شد خودم بردم دم خونشون بعد از خالی کردن بار تو حیاط راننده رو فرستادم بره. تقریبا 4 سال سایت شهوانی رو دنبال میکنم اما هیچوقت جریان سکسی خیلی جالبی نداشتم که ارزش نوشتن داشته باشه. قبلا با یک دختر ایرانی بوده و برای همین از ظاهرم فهمیده که ایرانیم. گفت بریم خونه یکی از دوستاش منم قبول کردم. سعی کردم تمرکز کنم ولی هزار جور فکر توی ذهنم بود. دوباره وحشت اومد سراغم می خواستم برگردم ولی خیلی می ترسیدم. گفتم نه دیدم مزه اش بد نیست ششششششششششروع کردم به خوردن یه V دقیقه ای ساک زدم براش. گفتم پس من یک ساعته الکی دارم نازت میکنم! در حالی که دستش رو می مالوندم بهش گفتم تو خودت باید بدونی چیکار می کنی اگر می خوایی با هم سکس کنیم باعث افتخار من هست و خیلی خوشحال می شم که با تو سکس کنم ولی دوست ندارم بعدا غم و غصه و عذاب وجدان بگیری که به شوهرت خیانت کردی ها. مریم رفت خونه هرچی گفتم نیومد گفت کاردارم شامم پیتزا گرفتم باهم بخوریم. چشمام رو باز کردم و دیدم رضا از اتاقم رفته بیرون ولی در اتاق هنوز بازه. نمیدونستم چطور سراغش رو بگیرم. در حالیکه سرگرم خوردن پستوناش بودم شلوار وشورتش رو کشیدم پایین و در آوردم. اغلب با هم بوديم و چون هر دوتامون فوق ديپلم داشتيم ميتونستيم پنجشنبه بيرون باشيم. سلام به بچهای سایت داستان سکسی خیلی سری میرم سر اصل مطلب. از روی لباس هم شهوتی میشی ؟ تو دیگه اوضاعت خیلی خرابه ها! بعد ازاین که رسوندمش سریع زنگ زدم به منصور که بیاد… نوشته: مهران سپتامبر 5, 2011 من تا حالا خیلی از داستان های این سایت رو خوندم لذت بردم وچیزهای زیادی هم یاد گرفتن به همین خاطر تصمیم گرفتم این لذت روبا همه تقسیم کنم. سهیلا اگه میتونی یه روز بدون من رو تحمل کنی اشکال نداره! حالا گیریم که اینطوری بوده باشه من تا الان شاید 5 بار بیشتر با اون اومدم پیش شما چرا اقدامی نکردی ؟ م : ولمون کن. درسته اینها ولی خوب من از هر کسی که خوشم بیاد و جوانب رو سنجیده باشم ازش درخواست سکس می کنم. یه چند نفر هم فکر کردن من واقعا آدم خجالتی و کسخلی هستم شروع کردن به سر به سر گذاشتن من،پیش خودم گفتم:به تخم! منم کفتم چرا ولی الان شرایطه خاصه. اول لیف و صابون رو برداشت و قشنگ کیرمو لیف کشید. پریو بغل کردمو گفتم عزیزم خیلی خستم بیا بخوابیم گفت باشه گفت سامی جون. منتظرش بودم که آیفون به صدا در اومد و در و براش باز کردم وقتی دیدمش جا خوردم یه آرایش غلیظ کرده بود که هیچ وقت اینجوری ندیده بودمش انگار میدونست که من عاشق آرایش غلیظم هنوز درو نبسته بودم محکم بغلم کرد و لبمو بوسید گفت خیلی دلم برات تنگ شده بود. با بوسیدن و نوازش شکمش رفتم پایین و لبام رو رسوندم به دروازه بهشتش. یعنی ما رو قبول نداری که نمیخوای من براتون بسازم. بابا بیخیال سیا بیاد ببینه کونمون میزاره ها! عشق جاذبه عجیبی که ذرات عالم را با نظم در کنارهم نگه داشته. ویدا بغض كرده بود و من بيشتر از هر وقت ديگه دوسش داشتم. با هم نشستیم جلو تلویزیون یه کوچولو مشروب و مزه خوردیم و و همزمان سریال هم میدیدیم و اونم با دست نوازشم میکردو صحبت میکردیم ،تا اینجاش میدونستم مطمعنا امشب منو میکنه خیلی هم خودم دلم سکس میخواست اما نمیدونستم چجوری شروع میشه که یهو گفت راستی نیوشا موهای اونجات کمتر شد؟ منم سریع گفتم اره عزیزم به لطف دستمالی های تو…. همینطور که کیر سهند تو کوسم بود عادل کیرشو کرد تو کونمو تلمبه زد. چون من فکر می کردم با این کار دارم خودمو شکنجه میدم! اون هم با چهره ی جدیش فقط نگاه می کرد. دیگه نمیدونست تو این بحران کمبود شوهر که پسرهای مردم اگه معتاد یا هرزه یا عرق خور نباشن باید کلاهتوهفت آسمون بندازی هوا. ساعت از چهار گذشته بود که تونستم برای بار دوم طرح رو مرور کنم و ایرادات رو برطرف یا کامنت بذارم. از اینکه بهم توجه داشت و توی بغلش بودم خوشحال بودم. اینجا خونمه ،هر جور دلم میخواد میگردم! بعد از اون روز تقریبا ماهی دو بار امیر میومد خونمون و همدیگرو ارضا می کردیم. منم کلید رو از مادر گرفتم و گفتم چند روزی که اونا نیستن من میرم خونشون و همونجا میمونم. یه حس اطمینان و دوستانه ای بینمون ایجاد شد. کمی با سر و سینه ؛ پر و پاچه ای هم ور رفتیم. یهو گفتم نه خانم اینا که قابلتونو نداره گفت پس همیشه برای همه خانم ها انقدر مطیع هستی منم باز گفتم نه خانم وقتی گفتم نه گفت بزار لگو بپوشم رفت داخل پرو کرد یهو گفت بیا نظر بده ببینم،باورم نشد پرسیدم منو میگید؟گفت خنگ مگه جز منوتو کسی اینجاس من جا خوردم از لحنش رفتم که ببینم باورم نمیشد چی دارم میبینم روسری و سوییشرتشو آویزون کرده بود موها بلوند سینه هاش انقدر درشت بود نمیتونستی نبینیشون رون پاش به کلفتی کل هیکل من بود همینطوری قفل کردم ۳۰ ثانیه یهو چونمو گرفت گفت هی پسر گفتم نظر بده منم میدونستم این هیکل کون محشری داره یهو گفتم جلو که خوب نشسته رو بدنتون قشنگه لطفا بچرخید اگر پشتم اوکی بود که مبارکتون باشه یهو گفت بچرخم پشتو ببینی بیشتر قفل میکنیا من خجالت کشیدم سرخ شدم یهو یه خنده سکسی کردو برگشت وقتی برگشت یه کون ژله ای دیدم که میشد روش گلدن گذاشت البته خودشم عمدی یکم داده بود عقب انقدر پهن بود که فکر کنم میتونست سه نفرو زیرش له کنه یهو گفت چیشد نظر بده گفتم محشره تو تنتون گفت ببین فقط یه مشکلی هست این دمپاش اذییتم میکنه مشکل چیه گفتم والا بعید میدونم حالا نگو نقشش بوده گفت بیا دمپاشو برام یکار کن منم از پشت بهش نزدیک شدم تپش قلب گرفته بودم وقتی نزدیک شدم رو پام نشستم و با دوتا دستم داشتم دمپارو چک میکردم صورتم دقیقا موازی با چاک کونش بود انقدر ابهت داشت مثل بید میلرزیدم یخ بودم یهو دیدم دستشو انداخت پشت سرم محکم صورتمو گذاشت لای کونش باورم نمیشد انقدر زورش زیاد بودو منم از خود بیخود شده بودم که کاملا لای کونش بودم که هی میگفت از اول داری دید میزنی منو کیرت شق کرد حالا بخور حالا بو بکش احمق باید قدر این لحظرو بدونی کونی همه مردا التماسم میکنن میلیونی خرجم میکنن تا از کونم بخورن قدر الانو بدون که میخوام الان روزگارتو سیاه کنم یهو سرمو چسبوند به دیواره اتاق پروو فشار داد و میخندیدو میگفت بخور بخور که شانس آوردی اینجا مغازس وگرنه تا الان ریده بودم تو حلقت ازم فاصله گرفت نفسم بند اومده بود افتادم کف اتاق پرو یهو پاشو گذاشت روسینم داشتم له میشدم تازه یه پاشو گذاشت روم با گوشیش ازم عکس گرفت که بعدا دلیلشو فهمیدم بهش گفتم ترو خدا من گوه خوردم الان صابکارم میاد گفت اونم زیر پام له میکنم کونی گفت یه شرط داره گفت شمارتو بده شمارمو دادم و بعد گفت مدارک هرچی داری بده منم فقط چشم میتونستم بگم پاشو برداشت جون بلند شدن نداشتم مدارکو ازم گرفت گفت کارت بانکیتم بده دادم بهش پول لگی که تنش بود و لگ دخترشو از کارت خودم کشید بعدش کاغذشو داد بهم زد زیر خنده گفت مبارکمون باشه خرید خودمو دخترم درضمن رحم کردم بهت که پول خوردن کونمو ازت نگرفتم. منم سبد میوه رو برداشتم و رفتم سمت اتاق که از صدای آه و ناله خانم و مردای فیلم داغ شدم و کیرم یه کم بلند شد. ماهی هم با خوردن لبام و نوازش پشتم کمکم میکرد. متوجه رفتار و نگاه عجیبش شده بودم. يه سرگرد كه به زور فارسي حرف مي زد اومد بالاي يه صندلي و با صداي بلند گفت كه حياط رو تميز كنيد. دست بردار نبود عقب جلو می کرد که داغی شدیدی داخل مقعدم احساس کردم. پارسا تمام لباسهاش رو در آورده بود و فقط شرتش به پاش بود. با خنده مسخره ای دستش رو گرفتم و آوردم بالا و بوسیدم و دوباره بردم پایین و بزور کردم توی شلوارم ودر حالی که دوتایی میخندیدیم گفتم خوب سهیلا جون تمرکزم رو بهم زدی! منم نمیخواستم زیاد اذیت شه،واسه همین گفتم یه خورده دیگه بره دیگه تو نمیکنم. وقتایی هم که میرفتیم بیرون فقط دستاشو میگرفتم. رضا شلوارک و شرت من رو با هم تا زیر باسنم پایین کشده بود و داشت با دو تا دستش با کون من بازی می کرد. همینکه دعا کنین کار ما به سرانجام برسه برام کافی…التماس دعا یا اخوی خواهر و از این دلقک بازیها. خودم هم مشغول خوردن و بازی با کوسش شدم. اگر مثل آدم نشسته بودید زودتر تمومش میکردیم که تا صبح اسیر نشی! با این حرفمم کلی خوشحال شد یه جورایی از طرف مقابلش که ادم وحشی نیست راحت شد. اون پول فقط در حدی بود که زنده نگهم داره! توی مسیر شام گرفتیم و رفتیم خونه. حشرم زد بالا…کیرم شق شد…وقتی دستشو کشید رو خشتک شلوارم چیزی نگفتم…حتی وفتی دستشو کرد تو شلوارم هم چیزی نگفتم…وقتی هم که زیپ شلوارمو کشید پایین زبونم به سقف دهنم چسپیده بود…فقط وقتی پوست دستش خورد به سر کیرم یه آه گفتم…همین…منم همین کارو با اون کردم…رفتیم تو اتاق… رو رونش نشستم و مشغول لیس و بوس شدیم. در حالی که داشتم میمالیدمش شلوارشم چون تنگ بود میدادم پایین. خیلی سریع کار اصلاح موهام رو انجام داد و در طول اصلاح مرتب باهام صحبت می کرد می گفت که نقاشی می کشه و می فروشه و بهم می گفت اگه خانوادت بخوان میتونن طرح بدن و من براشون بکشم مرتب بهم نگاه می کرد اما هیچ کار غیر مربوطی انجام نداد. کمی استراحت کردیم من ساکت بودم ازش خجالت میکشیدم مخصوصا وقتی گریه زاری کرد که نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعد من رفتم ابجو آوردم تا بخوریم اون دیگه نخورد ولی من 3 پک رفتم بالا پروانه رفت سراغ کیفش کاندم آورد کرد دور کیرم. یکم فشارش داد داخل، آوردش پایین تر و سعی کرد با آب کس خیسش کنه و باز به تلاشش ادامه داد. روی رونش نشستم، لای کونشو باز کردم، سوراخش کمی باز شده بود. ولی جایی ایستاده بودم که صدامو خانوم مرادی میشنید. ماه هفتم خدمت بود كه با ویدا تنها شدم.。




2021 lentcardenas.com