داستاندسکسی تصویری - داستانهای مامان: حمام با مامان وخواهر

تصویری داستاندسکسی داستانهای مامان:

داستان سکس بهرام و نازی (دوست داغ شوهرم)

تصویری داستاندسکسی داستان سکس

تصویری داستاندسکسی داستان ســکـســی

داستان سکسی واقعی

تصویری داستاندسکسی داستان كوتاه

تصویری داستاندسکسی داستان سکسی

تصویری داستاندسکسی داستانهای مامان:

داستان ســکـســی داغ ایرانی و جدید (بدو تا فیلترنشده)

تصویری داستاندسکسی داستان كوتاه

داستان ســکـســی داغ ایرانی و جدید (بدو تا فیلترنشده)

تصویری داستاندسکسی داستان سکس

داستانهای مامان: حمام با مامان وخواهر

تصویری داستاندسکسی داستان كوتاه

تصویری داستاندسکسی داستان سکسی

وقتی رفتم تو دیدم با همون لباساس ولی این بار شورتش خیس خیس بود و کامل خوابیده بود رو کونش. مهدي با دستاش بدنمو بالا نگه داشت وسعيد كيرشوكرد تو كونم همزمان با اين كار من ارضا شدم و بعدش مهدي دستشو از زير بدنم ازاد كرد. بعد از این که خونها شسته شد از روش بلند شدم و پاهاشو باز کردم و بین پاهاش نشستم. دو تامون ارضا شده بوديم،سريع دوش گرفتيم و اماده شديم و رفتيم ،انجا همش با هم مي رقصيديمهمه چشاشون به ما بود،ولي خوب ديگه من بعد از مدتي بود كه خواهرم رو مي ديدم. آرزو هم خیلی خوشش اومده بود و دیگه داشت از روی شهوت آخ و اوخ می کرد. یه نگاه خنده آمیز کرد و گفت از دست تو آدم فضول. نرگس با ديدن من خوشحال شد و گفت كه سانازو برسونم كرج. گفتم چقدر عجله داری؟گفت دارم میمیرم زود باش. گفت: ریختی روم؟ منم با خنده گفتم: آره ببخشید نتونستم جلوشو بگیرم و اونم بهم گفت: خیلی کس کشی! نمیدونستم بخوابم یا ادامه بدم. منم کارمو شروع کردم و یه باردیگه آبم اومد. تا منو ديد گفت : - هيچ معلوم هست تو كجايي ؟ - بابا اين لعنتي بازم خراب شده بود. بهارم مثل یک فرشته جلوی من ایستاده بود. همه چشم به در بودند ببینند نفر بعدی کیست؟ مانند همیشه و بی تفاوت به شب مهمانی، با چادر سیاه و مقنعه ی چانه دارش آمده بود. من هم عاشق خاله جووووووووونم شدم. وای خدا چه حالی داشتم دلم میخواست همونجا بپرم بغلش. بهش گفتم: مگه بد گذشت؟ گفت: نه ولی اگه اینجوری ادامه پیدا کنه سال بعد همین موقع یکی دیگه هم به جمعمون اضافه می شه و من کلی خندیدم. زنگ در به صدا در اومد و مجید شوهرم رفت آیفونو برداشت و تعارف کرد که بیاد تو. دیدم خیلی ضایعه و کیرم به کون خالم گیر می کنه اونو دادم لای کش شورتم و سرگرم بازی با موهاش شدم نمیدونید چه حالی میداد. خط بهشتش از همین رو دیده میشد و سینه هاش و که دیگه نگو، مثل دو تا توپ بیرون زده بود. منم تازه داشتم حال میکردم گفتم اخه. دوباره گفتم : - الان آبم ميادا! خلاصه با يه وضع ناجوري امده بود. منم گفتم: پس حالا حالاها برنامه داریم. با دست کیرمو هل دادم لای پاهاش و دستامو از دورکمرش رد کردم و سینه هاشو گرفتم تو دستام. بدجوري حواسمون پرت كار خودمون بود كه يكدفه يه نفر داد زد دارين چي كار مي كنين؟ قلبم ايستاده بود سريع سرمو بلند كرد ديدم مهديه قبلا به شما گفته بودم كه مهدي پيش ما زندگي مي كرد حتي يه اتاق داشت بخاطر همين هم كيلدهاي ساختمونو داشت ولي اون موقع يه مدتي بود كه بيشتر خونه خودشون ميخوابيد تا خونه ما دوتايي از ته دل يه نفس راحت كشيديم من بلند شدم رفتم يه گوشه رو پا نشستم! خواستم برم سمت اتاق خودم که دیدم سایه یه نفر افتاده رو فرش دم در اتاق بابا و مامان. از صدای آرزو می شد فهمید که خیلی درد می کشه. یه کم دیگه که فشار دادم تا آخر رفت توش. با ورودم، فرشته ای دیدم که برای بردن من به بهشت به زمین نازل شده بود. من که چندین سال منتظر همچین صحنه ای بودم ولش نکردم و با تمام توان لباشو می مکیدم. آرزو هم دیگه آروم تر شده بود و داشت به دردش عادت می کرد و منم که دیدم آروم تر شده خودمو شل تر کردم و صابون رو برداشتم و دستمو صابونی کردم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش. بعد از اینکه حسابی با شامپو بدنشو مالیدم و کیرم شق شق شد خوابیدم روش. پس همين كه بدونيم همديگرو دوست داريم كافيه. مامانم هم هنوز منو مثل آریا کوچولو می بینه و جلوم هیچی نمی پوشه و آبجیم هم مثل اونه. تو هم اگه تو این چند سال با 1 کیر خوابیده حال میکردی به من حق میدادی. بعد كسش رو كاملاً مقابل دهن من قرار داد بالا و پائين كرد. گفت چیه نکنه میخوای با من حال کنی بی عرضه؟. اینجا بود که دیگه باید من کمکش میکردم و زیپ گن شو باز میکردم. حسابی دو تا کپل و سوراخ کونش رو تا وسطای کسش می مالیدم براش. مامانم می خواست کمکم کنه ولی خودشم نمی دونست چه جوری. گفت صبر کن و از ميز کنار تخت يه کرم نيوا آورد و مالوند به کيرم و گفت بزار تو ديگه! تا دستم خورد به رونای نرم و گوشتی مامان انگار تو ابرا بودم ولی کیرم داشت مي ترکید. آیا اروتیسم جایی در فرهنگ ایرانی دارد؟ اگر چنین است رد اروتیسم را در کجاها می توان یافت؟ آیا فرهنگ ایرانی می تواند به چالش هایی جواب دهد که جهان بی پرده ی امروزی در ارتباط با تن پیش روی فرد قرار داده؟ از مهمانان برنامه امشب می پرسیم آیا اروتیسم می تواند با عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ ایرانی کنار بیاید؟ در پنل اول آرش نراقی استاد فلسفه و دین در دانشگاه پنسیل وانیا و مهدی خلجی پژوهشگر مسائل اسلامی و مخاطبان آنها. میتونی اینو بفهمی؟ چهار ماه پیش چی؟ سی چهار سال ازت کوچیکتر بودم؟ چرا حالا این حرفو می زنی؟ آستین بالا می زنم. اما اصل ماجرا مربوط ميشه به دوهفته پيش كه حميد رفته بود مأموريت 3 روزه و روز سوم ساناز اومده بود خونه ما. در عين رانندگي و صحبت كردن من به پاهاي تپل ساناز هم زير چشمي نگاه مي كردم. خلاصه از ساناز كه ظاهراً هنوز لخت بود واز توي اتاق خواب حرف مي زد اصرار و از من انكار ، تا اينكه بالاخره قرار شد اول من برم تو دستشويي كه ساناز هم بتونه از جلوي در دستشويي رد بشه و بره تو حموم. خانومها نزدیکهای بهار و من همه سرشون زیر دامن کوتاه لباس خواب بهاره و دارن کار شناسی میکنن. بعد اونا كه حالشون هم گرفته شده بود لباساشون رو پوشيدن كه برن بيرون تا ما با هم حال كنيم. لای سینه هاش از عرق خیس خیس بود و همین باعث شد که بیشتر لیز باشه. یه سوراخ نازکوچولوی سفید و تمیز که با کسش بیشتر از 3-2 سانت فاصله نداشت. س هایی که به شکلهای مختلف اون روز دیده بود شهوتی. بازنده ها وقتي برگشتن تو جلوي اونا با هم حال كنن. وقتی چراغا خاموش شد من همش حواسم به خالم بود. وای خدا در که باز شد بهرام دوستش وارد خونه شد اب دهنم حسابی راه افتاد عجب قیافه ای عجب تیپی. وقتی سینه شو گرفتم تو دستم خودشو داد عقب! آرزو ارضا شده بود و فقط مونده بود آب من بیاد. شوهر خاله من با خاله ام چیزی حدود 25 سال اختلاف سن دارند یعنی شوهر خالم چیزی حدود 63 سال سن داره حیف همچین زنی براش خلاصه همین موضوع باعث شد که من شیطنتم گل کنه. معلومه تو صد برابر ازاون زیبا تری. تو دست بعد ، 5 دست ما گرفته بوديم و 6 دست اونا كه حميد يه بازي اشتباه كرد و ما دو دست پشت سر هم گرفتيم و كل بازي رو برديم. وقتی دید من وایستادم و دارم بد جور بهش نگاه میکنم صدام زد. مقنعه اش را زیر بغلش گذاشت و شروع کرد به باز کردن دکمه های مانتو اش. هر کسی تو زندگیش از یکی خوشش میاد که دوست داره با اون سکس داشته باشه. شهوت تمام بدنمو گرفته بود و من دیگه داشتم دیوانه وار تو کونش تلمبه می زدم. توی حمام هم هر 3 تامون لخت لخت بودیم و حتی شورت هم نمی پوشیدیم. تو اين حال و هوا بودم كه منو صدا كردن تا به خودم اومدم ديدم همه دارن ميرنتالار,من هم اماده شدم كه يهو ديدم خواهرم از شهرستان اومد,خوب نمي تونست عروسي برادرش رو نبينه. گفت بخواب من دراز كشيدم روي زمين! مالیدومالید دید من اروم شدمو چشامو بستم. کم کم دیدم اونم داره خوشش میاد ولی به روی خودش نمیاورد. من يه شلوارك زرد استرچ با يه تاپ بي آستين مشكي براي ساناز آوردم ولي ساناز گفت: - مرسي با همين لباسا راحتم - حالا چي ميشه دست مارو رد نكني! بعد از ده دقیقه گفت علی کیر میخوام. و کیرم رو به ارامی داخل دهنش کرداحساس كردم توي دهانش خبري از دندان نبود و كيرم بين چند تا تيكه گوشت گرم و نرم عقب و جلو ميشد اونقدر اون تو كيرمو چرخوند و مكيد كه اختيارمو كاملا از دست داده بودم تا اومدم به خودم بجنبم آبم با شدت فوران زد توي دهانش ، اومدم معذرت بخوام كه ديدم تازه مك زدناش شروع شده و با تمام قدرتش سوراخ كيرمو مك ميزنه تا آخرين قطرشو خورد. کیرم داشت پوستش رو پاره می کرد. چه لذتی داشت خوردن اون لبای داغ و نازش. وای که با چه سرعتی حرفاشو گوش می کردم. خالم هیچی نگفت و از جاش تکون نخورد. دو سالی بود که ازدواج کرده بودم. ناله های آرزو دیگه به گریه تبدیل شده بود وداشت فحش می داد. زیرش یک گن سرهمی تنش بود دیگه نمیتونستم نگاهش کنم. پارم کن و از این حرفا که دیدم صداش بلند تر شد و بدنش هم شروع کرد به لرزیدن. گفت اینم مامانت با این بدنش خوب حالا زیارت کردی؟ پاشو برو. خيلي وقتا كه نرگس و ساناز با هم مي رفتن خريد و ميومدن خونه موقع لباس عوض كردن ساناز من از سوراخ كليد اتاق خواب سعي مي كردم سانازو ببينم ولي چيز زيادي پيدا نبود. گفتم چیکار میکنی؟ گفت خفه شو تو بالا سرتو نگاه کنو حرف نزن به منم نگاه نکن! مثلا آرزو بعضی وقتا که می خواست لای پای منو لیف بکشه دودولمو می گرفت تو دستشو باهاش ور می رفت و بازی می کرد باهاش. ماساژهای مامان تا سال پیش که من با یه دخترخانم به اسم ندا نامزد کردم ادامه داشت تا این که مامان بهم گفت: حالا دیگه ندا احتیاج به ماساژ داره. چهار پایه ی چوبی پیانو را عقب کشید و نشست و به تمام کسانی که پشت سرش بودند نگاهی کرد و گفت: به سلامتی! یک روبدوشام مشکی کوتاه برای من گذاشته بودن، تنم کردم و به اتاق خواب رفتم. مات و مبهوت پیاده می شی و هر چی به ذهنت فشار میاری یادت نمیاد کجا می خواستی بری. داستان از اون جا شروع شد که چند سال پیش تو یه شرکت نیمه. دیگه طاقت نیاوردم و همه آبمو ریختم لای پاش. گفتم :- من رفتم ، در حموم رو قفل كن چون من نمي تونم در خونه رو قفل كنم. رفتم ديدم سعيده اومد تو گفت مريم خيلي احمقيت كردي زنگ زدي خونه ما بايد زنگ خونه دايي شون عموي من باباي مهدي اونا ديگه سيريش نمي شدن! صدام کرد فکر کرد ازحال رفتم منم جوابشو دادمو گفت بد که نمیگذره؟ منم ازخجالت هیچی نگفتم. اونم میگفت جونم نازی جون میخورم کس قشنگتو. می دونی سعید، زندگی مثل اینه که سوار یه اتوبوس بشی. سعي كن اينارو ببريم كه حيفه من اينو امشب از دست بدم. هر چي بيشتر بازي ميكرديم بيشتر هيجاني مي شديم. دید اینجوری نمیشه اروم اروم شروع کرد به دلداری دادن منو گفت خوب میشه گریه نکن! بی آنکه پشت سرش را نگاه کند روی میله ها دنبال جای خالی گشت. خالم ول کن نبود و همینجوری میخورد. مامان روزها این جوری بود ولی به محض این که بابا میومد می شد همون مامان قبل تا بابا نفهمه. جای من و پسر خالمو که 12 سال از من کوچیکتر بود کنار هم پهن کرد و جای خودشو یه ذره اونورتر پهن کرد. طرز نگاه ساناز به من و خنده هاي شهوت برانگيزش بعد از شنيدن جوكها منو حالي به حالي مي كرد. صبح اون روز هنوز خواب بودم كه عمم اومد بالاي سرم وبيدارم كرد گفت منو سعيد داريم ميريم توهم پاشو صبحانه ات تو اشپزخونه اماده است راستي يادم رفت بگم كه عمم شاغل بود صبح مي رفت وبعد از ظهر بر مي گشت اون روز هيچ چيزي كه بشه گفت پيش نيامد حوالي ساعت 3 عمه اومد و دو سه ساعت بعد هم سرو كله سعيد پيدا شد. با دست راست براش موهاشو می زدم و با دست چپ هم باهاش ور میرفتم. می دونستم چرا این کارا رو می کنه. چند دقيقه همين طوري كف هال خوابيده بودم و با دستم با اب مهدي بازي ميكردم بعدش رفتم حموم يه دوش گرفتم وقتي بيرون اومده بودم پيك سفارش غذا سعيد رو اورده بود بعد نهار اون دوتا رفتند و من خونه رو تميز كردم ومنتظر عمه ماندم. حال عجيبی داشتم ، چون تا اون روز همچی کاری رو نکرده بودم ، برای همين خودم رو آماده کردم برای اين سکس ، اول از همه کس رو به اصطلاح بلوری کردم تا بيشترين لذت رو از من ببرن ، ساعت داشت ۵ ميشد ، لباسامو در آوردم و فقط با يک شورت منتظر اومدن هومن و دوستاش شدم. شورتش تو او کون و رونای تپل گم شده بود. می پرسد چه کار می خوای بکنی؟ وضو مگه تو نماز می خونی؟ بعضی وقتا! به زور یه صندلی کنار پنجره پیدا می کنی. ما باران را نه از صدایش بل که از بوی اش حس می کردیم. اون روز من اصلا حال نداشتم راستش رو بخواين به برادرم حسوديم مي شد. اومدی نشستی حال کردن مامانتو میبینی جلق میزنی؟ اینو که گفت انگار یه پارچ آب سرد ریختن رو سرم. اگه كت مي شديم كل بازي رو باخته بوديم و ديگه كارمون تموم بود. در حالي كه ساناز لخت لخت جلوم وايساده بود و مي گفت دوستت دارم ، من هاج و واج فقط نگاش مي كردم. این دید زدنها تا حموم واتاق خواب و. با هم رفتيم تو اتاق خوابشون و من رفتم سراغ كسش. بعد به مجید گفتم بساط مشروبو راه بندازم؟ اونا هم از خدا خواسته قبول کردند. اول هومن روی تخت دراز کشيد و من هم از پايين شروع کردم براش ساک زدن ، و يکی از دوستای اون هم اومد و نشست زير من و شروع کرد به ليس زدن کسم ، اون يکی فقط داشت بدنمون دست مالی ميکرد ، هومن بلند شد و جاشو به يکی از ديگه از دوستاش داد و حالا من داشتم برای اون دوستش ساک ميزدم و هومن هم اومد پشتم و آروم کيرشو تو کسم کرد ، و بعد شروع کرد به تلمب زدن ، ديگه مثه سگ حشری شده بودم ، و کير اون پسره رو با حرص و ولع تمام ميخوردم ، هومن و هم با شدت داشت منو از کس ميکرد ، داشتم ديوونه ميشدم که هومن کيرشو در اورد و بعد از چند ثانيه حس کردم که پشتم داغ شد ، سرمو بر کردوندم و ديدم هومن آبش اومده و همه رو ، رو پشتم خالی کرده و بعد شم خودش با دستمال پاک کرد ، هومن رفت يک کنار تا کيرش دوباره شق کنه و اون يکی دوستش اومد و کيرشو با تموم فشار کرد تو کسم ، بد جوری دردم گرفت و آخ بلندی گفتم ، چون کيرش از هومن کلفتر بود ، اون هم شروع کرد به تلمبه زدن ، ديگه ساک زدن رو ول کرده بودم ، لذتی عجيبی داشت ، چشمامو بسته بودم و داشتم با تموم وجود لذت ميبردم ، که يک دفه حس کردم يه کير ديگه رفت تو سوراخ کونم ، با فشار وارد شد ، دادی کشيدم که هومن گفت : مگه خودن نگفتی ميخوای جر بخوری ؟ با اين که درد فراوونی داشت ، ولی لذت هم داشت ، يه دو سه دقيقه همون جور گشذت ، که هومن اومد و دوستاشو کشيد کنار و بعد به من گفت که روی تخت بخوابم ، البته قبلش يکی از اون پسرا اومد و خوابيد و من هم به پشت روش خوابيدم ، پاها دادم بالا و اون کيرشو درست گذاشت رو دهانه کونم ، هومن هم اومد اين ور تخت و سرمو به طرف بالا کشيد و اون يکی دوستش هم ، اومد رو ی من ، و کيرشو گذاشت در دهانه کسم ، و همزمان با هم شروع کردن به گاييدن من ، يکی کيرش تو کونم و اون يکی ديگه هم در کسم ، هومن هم از بالا کيرشو کرد تو دهنم و از اونجايی که سرم به سمت عقب و بالا بود ، ميتونست کيرشو تا هر جايی که ميخواست تو دهنم بکنه ، و اون هم کيرشو تا جای تخماش کرد تو دهنم که تخماش چسبيد به لبام و سریع کيرشو کشيد بيرون ، همينکه کشيد بيرون سرم بلند کردم و يه جورايی ميخواستم هوق بزنم ، که هومن سرم گرفت و کشيد پايين ، خنده ای از روی شهوت بهش زدم و اون دوباره کيرشو کرد تو دهنم و اين دفعه با دستاشم شروع کرد به بازی کردن با سينه هام ، داشتم با تمام وجود از اون سکس لذت ميبردم ، توی جفت سوراخام که دو تا کير کلفت بود ، کير هومن هم که تو دهنم بود و سينه هام هم تو دستای هومن ، معنای واقعی سکس اون بود. بابام از آدمای تقریبا مذهبی بود و این ترس منو چند برابر می کرد ولی مامانم خوشبختانه این جوری نبود ومعمولا تو خونه خیلی راحت می گشت که همینم منو انگولک می کرد. بعد ساناز گفت دوباره از جلو بكن. براي مجازاتمون بعد از كلي مشورت قرار شد نرگس كرستشو دربياره تا جفتمون با شرت بمونيم. نمیدونستم چی شده اما مامانم که شاهد قضیه بود اومد طرفم و منو محکم گرفت تو بغلش. خاله من که اومد چند تا خصوصیت داشت :1-جلوی من از وقتی که ازدواج کرده بود راحت می گشت. منم به شوخي به حميد گفتم : - شرت خانومتو جلوي ما در آوردي! پاشدم رفتم طرفش اونم پاشد وایساد لبمو گرفت تو دهنشو دستشو برد تو لباسم گفتم بیا بریم تو اتاق خواب! وقتی که دوید تا اتاق کون و سینه هاش می پریدن بالا وپایین. شب كه من اومدم خونه ساناز داشت حاضر مي شد كه بره كرج ، چون حميد نصفه شب بر مي گشت. منم که دیگه چیزی حالیم نبود گفتم باشه ولی اونجوری که من میخواهم. دیدم چیزی نمیگه بعد بهم گفت دوباره درد میگیرها! بعد ده دقیقه آبم اومد و همشو خالی کردم تو کسش. كرست خوشكلي كه روش ماركي زده بود:"size:80"خيلي شهوتي داشتم مي شدم. همين هم شد و دست بعد شروع كرديم. خالم خیلی حول شده بود و زود از وسط پام پاشد نشست اونور منم رفتم درو باز کردم. می خواست زحمت منو کم کنه و من هر چه قدر می خوام ببینم تا به قول خودش حریص نشم. کسش خیلی لیز شده بود و با یه فشار کوچیک نصف کیرم رفت تو. من که هم خسته بودم هم از سر سینه ها و باسن ها و. وقتایی که تو ماشین بودیم من عمدا کاری میکردم تا کنار خالم باشم. منم شروع کردم به پذیرایی وقتی میخواستم بهش چیزی تعارف کنم طوری خم میشدم که سینه هام دیده بشه. تا اومدم خودمو كنار بكشم ساناز گفت : - مي خوام ازت بچه دار شم! اولش گفتم : - آدم وقتي مست مي كنه كارايي رو كه در حالت طبيعي دوست داره انجام بده ولي روش نميشه ،- مي كنه! منم امیدوار شدم میخواستم اعتراف کنم که چه غلطی کردم که دیدم رفت از آشپزخانه کرم افسون آورد و شروع کرد به مالیدن کیر اینجانب. یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم مامانم خوابیده به من نخندید اون موقع بچه های تو سن من کمتر به این چیزا فکر میکردن مخصوصا تو خونه ما من کلا از اول منحرف بودم خلاصه داشتم میگفتم تازه از خواب بیدار شده بودم که چشمم به کون قنبل شده مامانم افتاد یواش یواش رفتم جلو اروم چسبوندم به مامانم. منم مثل خودش بدون يه كلمه حرف زدن چرخيدم و افتادم روش. خلاصه زنگ زدن و گفتن که عمل داره اورژانسی. من هم 1 شربت براش درست کردمو آوردم و عمدا نشستم دقیقا کنارش طوری که پام به پاش چسبیده بود. همون جور که با کس اون ور می رفتم آروم شروع کردم به بالا پایین کردن کیرم تو کونش و هر بار که در می آوردم سریع تر هل می دادم توش و همین طور سریع تر دستمو رو کس اون بالا پایین می کردم. منم رفتم جلوش وایستادم و اونم با دست چپش کیر منو محکم گرفت تو دستش. بابا یهو پرید و تلفن اتاقشونو برداشت. رفتم دستشویی که وضع کیرمو ببینم. آرزو هم بیکار نبود و داشت حسابی با اونجای مامانم ور می رفت که دیدم صدای مامانم حسابی بلند شده و داره آخ و اوخ می کنه و منم که دیدم خوشش اومده دستمو تندتر عقب و جلو می کردم و تا جایی که آخ و اوخ هاش داشت به فریاد تبدیل می شد و همین باعث می شد من حشری تر بشم با شدت بیشتری ادامه بدم. پاهاشو دادم بالا طوری که بشه سوراخ کونشو دید. وقتي هم كه تهران بوديم جاي ساناز و حميد و تو اتاق نشيمن جلوي تلويزيون مي انداختيم و خودمونم كه تو اتاق خواب مي خوابيديم. حمید , حمید جان پاشو خاله برات صبحانه آوردم؟؟؟! آخههه بنده خدا اصلا نمیتونست از جاش پاشه. اولا از خودم خجالت می کشیدم که مامانمو دید می زنم ولی خوب این حس اینقدر قوی بود که نمی شد مهارش کرد. یه روز وقتی اومدم خونه دیدم مامان حمومه. باورم نمي شد که دارم چی کار می کنم! بعد تاپشو درآورد و گفت: لباستو در بیار که خیس نشه و بشین رو باسنم و کمرمو بمال. منم سریع کیرمو از تو کونش در آوردم اما تا اومدم بگیرمش اون ور تموم آبم ریخت رو کمر آرزو. در ضمن اینو بگم که بابام جراح چشمه. کم کم به هوش اومد من هنوز داشتم سینه هاشو می خوردم. با دیدن من همه دست از کارشناسی کشیدن و شروع به نظر دادن کردن که بعله. دستهام گیرایی پائین کشیدن زیپش و نداشت. دستامو بردم زیر بغلش و بلندش کردم. بعد از چند دقیقه آبم اومد و ریخت رو کس مامان. اخه اون مي تونست يه كس ماه رو جر بده ولي من. بعد از چند لحظه رفتم جلو و آروم بغلش كردم. چون روی مبل بودم و پشت خالم به طرف من بود مسلط نبودم. ماجرا از اين قرار بود كه توي تير ماه ما با هم رفتيم شمال وهمون شب اول تا خرخره مشروب خورديم و نشستيم به ورق بازي من و نرگس شديم يه تيم ، ساناز و حميد هم يه تيم. وای اگه بهار نبود خودم و نمیتونستم کنترل کنم و همونجا میپریدم روش. آروم کیرمو لای پاهاش بالا پایین می کردم. تو همین حال بودیم که دیدم مامانم داره در می زنه و می گه چیکار می کنین 2 ساعته اون جایین. اینو که گفت نمیدونم چه حسی بود که نذاشت از جام بلند شم. شلوارمو کشیدم پایین و کیرمو درآوردم. فهميدم داره ارضا ميشه ولي نمي خواد الان ارضا بشه. تا این صحنه رو دیدم دلم خالی شد. سرم رو بردم كنار ، ساناز پاشد و بهم گفت بخوابم. من سرم روی کتف مامان بود و تندتند نفس مي کشیدم. كيرم راست راست شده بوده بود ، اونم هي كيرمو مي ليسيد و با تخممام ور مي رفت. تو اين مدت ساناز هيچ عكس العمل خاصي انجام نمي داد، اما وقتي زبونم رو بردم رو كسش ، يه آه نصف و نيمه كشيد. آروم ازش پرسیدم درد داری؟ اونم گفت: یه کم. از خصوصيات اين دختره براتون بگم که قدي حدود ۱۷۰ داشت با هيکلي تو پر و سينه هاي بزرگ که وقتي با لباس تنگاش اونو يواشکي ديد مي زدم منو ديوانه مي کرد و از خصوصيات رفتاريش هم بگم که چادري بود و خيلي محجبه بازي در مي ياورد! اصلا نمیفهمیدم دارم چی کار میکونم. منم دیدم این طوریه درازش کردم و پاهاشو باز کردم , کیرمو گذاشتم دم کسش ولی نمیکردم تو, هی می مالیدم به کسش داشت دیونه میشد , جیغ می کشید التماس می کرد. راستش ما يه همسايه داشتيم که دو تا دختر داشتن با يه پسر که اين دخترا يکيشون ۲۸ ساله و يکي ديگه شون ۲۳ ساله ومن هميشه تو کف اون دختر بزرگه بودم و هميشه تو عالم مستي به يادش جلق مي زدم گذشت تا اينکه اين دختر بزرگه ژاله نامزد کرد و ما ديگه خيلي کم مي ديديمش و من هميشه افسوس مي خوردم که چرا هيچ کاري نکردم و اين داستانها! یک صدا توجه من و به خدش جلب کرد. برام تعجب برانگیز بود چون همیشه اون موقع بابا خونه بود و مشغول گوش دادن به اخبار. طوری که حتی یه بارم تو صورتم نگاه نمی کرد وقتی من پشتش بودم تا رابطمون از حد خارج نشه و رومون به هم باز نشه. منم عمدا هي از جلوش رد مي شدم يا جولش دولا مي شدم كه مثلا چيزي رو بردارم ولي با اين وجود اون شب هم بدون مسئله اي گذشت. مامانم که رفت بیرون دیدم آرزو رفت یه گوشه نشست و شروع کرد با خودش ور رفتن. در این حین آروم دستمو بردم روي سينه هاش و با سينه هاش شروع كردم به نرمي بازي كردن با سینه هاش ابم که اومد رفتم بهش اسپری زدم و خاله رو بردم اتاق خواب خودم ومامان و رو تخت خوابوندم. همان شب که در سالن انتظار فرودگاه منتظر نشستن پرواز تهران- جده بود. یه روز که داشت تو آشپزخونه کار می کرد رفتم سر کمد لباساش. توی حمام هم معمولا من و آبجیم بدن همدیگه رو می شستیم. قرار شد از اون انکار باشه و از من اصرار و به زور کارم و انجام بدم. پرسیدم: ارضا نشدی هنوز؟ گفت: نه. مثل اين كه خيلي حالي به حالي شده بود. اومدم کونشو بمالم که گفت: اونجا رو نگفتم که شیطون. همیشه وقتی می خواست خم بشه سعی می کردم جلوش باشم و سینه هاشو دید بزنم. وقتي اومدم بيرون ديگه صداي آب هم مي اومد. بر خلاف چیزی که فکر می کردم مامان خیلی مهربون تر شده بود. کونش زیاد تنگ نبود ولی گشاد هم نبود یه کم که بازی کردم باز شد. مان به من گفت میره حموم اولش ترسیدم خودکش کنه ولی بعد از جند دقیقه منو صدا کرد داشت نقشم اجرا میشد. دستامو محکم حلقه کردم دور کمرش و کیرمو گذاشتم لای پاهاش و خودمو عقب جلو می کردم و اونم محکم لای پاشو بسته بود و همش ناله می کرد. یعنی از بچگی این برام عادت شده بود و برام یه چیز عادی بود. با شدت بيشتري به كردن ادامه دادم ولي خودمو نگه داشتم تا اونم به ارگاسم برسه. گاهي وقتا هم ساناز كه صميمي ترين دوست نرگسه با ما ميومد. تو همین احوالات بودن که یهو تلفن زنگ زد. بعد از حدود 15 دقیقه دیدم داره آبم میاد خالم فقط جیغ میکشید. منم کیرمو کردم تو کوسش بعد از چند تا تلمبه ابم اومد. در رو باز كردم و از دستشويي اومدم بيرون ، در حموم درست بغل در دستشويي بود. حدود 1 ربع فقط سینه هاشو خوردم که دیدم 1 جیغ بلند کشید , ارضا شده بود. بعد دست چهارم و پنجم رو ما برديم و بلوز و شلوار حميد هم در اومد. بعد از چند لحظه ساناز اف اف رو برداشت و گفت : - بله ؟ - سلام ، منم. من به پشت سرش رفتم و مشغول نوازش مواهاي سرش شدم واز پشت بهش جفت جفت شدم بطوري که کيرم رو بين خط سوراخ عقبش مي مالوندم و اون سرش رو برگردوند و من لبام رو بردم به سمت لباش و اون لبهاي که براي من مثل قند بودن رو شروع کردم به خوردن و من لب پايينش رو مي خوردم واون لب بالاي من رو من رفتم سراغ گردنش و شروع کردم به بوسيدن وليسيدن گردنش ديدم آتيشش خيلي تنده هنوز هيچي نشده رفت سراغ کيرم و آخو اوخش در اومد ومن هم رفتم پشتش و کرستش رو باز کردم و سينه هاش رو آزاد کردم عجب چيزي بودن سفيد مثل برف وبا نوکهاي قهوهاي روشن و من مشغول خوردن سينش شدم و هر وقت يکي از سينه هاش تو دهنم بود با دست ديگم نوک سينش رو فشار مي دادم نوک سينه هاش به اندازه يک بند انگشت متورم شده بودند و اون گفت تحملم ديگه نموم شده و بزار تو ديگه هم من از کس ليسي بدم ميومد و هم اون از ساک زدن گفتم بشين رو تخت و دراز بکش و شورتش رو در آوردم و با يه کس خوشگل و بدون حتي يه خال رو به رو شدم ، کسش خيس خيس بود سريع شرت خودم رو هم در آوردم وبهش گفتم خشک که نميشه گذاشت تو! در زدم و رفتم تو كه ساناز از تو اتاق خوابشون داد زد : - ببخشيد من الان ميام. كيرش از مال من دراز تر بود و سياه تر ولي مال من كلفت تراز مال اون بود. سینه هاش داشت کرستو پاره می کرد. شامپو رو برداشتم و ریختم روی دوتا کپلش. با خودم گفتم همچین زنی با این خوشگلی رو چه جوری این پیرمرد می تونه ارضا ش کنه. گرفتمش تو بغلم و همون جوری دوش گرفتیم و رفتیم بیرون. گفت: معلومه چی کار می کنی؟ زود باش دیگه. وکیرم رو به ارومی داخل کونش کردم وتلمبه زدم معلوم بود داره لذت ميبره منم كم كم تموم كيرمو توي كونش جا كرده بودم و با انگشتمو زبونم حال بهكوس و كون مامانم ميدادم كه يهو مامانم لرزيد و جيغ كوتاهي زد و به كناري افتاد منم با ديدن اين صحنه تلمبه زدنمو تندتر كردم و اب م رو تمامو کمال داخل کون خالم ریختم. صبح كه من سر كار بودم ظاهراً نرگس و ساناز با هم رفته بودن تجريش براي خريد. نرگس بين من و ساناز مي خوابيد و حميد شوهر ساناز هم كنار ساناز. رفتم رو گلوش و گلوشو خوردم رسیدم به سینه هاش وای. خیلی دلم براش سوخت ولی خوب خودش میخواست و گفته بود در هیچ شرایط کارو قطع نکنم! آخه مامانم بعد از اون جریان خواهرم دیگه روش باز شده. مثل این بود که سر مرغی رو اینجا زده باشن. ميشه يه لحظه درو باز كني ؟ - خواهش مي كنم ، بفرمايين. فقط سعيد گفت فردا خونه اي يا ميري جايي و منظور اون ازاين حرف برام روشن بود! اما چون کونش هنوز پر شامپو بود سر خورد و رفت لای پاهاش که دیدم خود آرزو دستشو آورد و کیرمو محکم گرفت تو دستش و سرشو گذاشت رو سوراخ کونش. من كه كاملاً قاط زده بودم ديدم كيرم شده عين بادمجون! جام ها به هم خورد و زمزمه شد به سلامتی. فردا صبحش رفتم ویاگرا خریدم گفتم به مامانم یه شریبت توپ درست کنه من با ویاگرا بدم بالا ودوباره مثل فبل تاعصر دو مرتبه ابمو ریختم شبم شنیدم که مامانم بابام رومجبور کرد ابش رو بریزه. از وقتی هم که آبم جلوی مامانم اومده بود دیگه رومون به هم باز شده بود و مامانم چیزی بهمون نمی گفت و میذاشت جلوش جلق بزنم و بعضی وقتا خودش بهم می گفت جلق بزن عزیزم و خودتو خالی کن منم با نگاه کردن به سینه های مامانم و جولوی آبجیم و دستمالی کردن اونا خودمو خالی می کردم و بعضی وقتا مامان و آبجیم هم کمکم می کردن. منم هر روز این کارو تکرار می کردم. دستشو گذاشت رو کسش و شروع کرد به مالیدن که من بهش گفتم: خیلی درد گرفت؟ اونم با یه لبخند بهم گفت: خیلی خری! منم همین کارو کردم ولی تا خودمو کمی بالا کشیدم کیرم افتاد لای پای مامان و وقتی دوباره وزنمو انداختم رو مامان کیرم رفت لای پای مامانم. راننده داد می زنه میگه ایستگاه آخره. جلوتر که رفتم دیدم بله بابا جونم افتاده رو مامان و هی داره میمالونش. انگار نه انگار که من آبمو رو پشتش خالی کرده بودم. ولي قبل از اين كار گفت حداقل يه آهنگ بذارين كه با رقص لخت شم. کمی چپ چپ به من نگاه کرد و آرام نی آتشین منو گرفت توی دستش و کمی لمسش کرد. داستان سکس با مستانه خواهرزن داستان سکسی ۲۳ تیر ۱۳۸۹ - داستان سکس با مستانه خواهرزن. منم بعد از رديف شدن همه چي وارد اينترنت شدم و بهش گفتم دوست داري تو چه سايت هايي بريم و گفت نمي دونم منم بهش گفتم در چه زمينه اي باشه علمي ورزشي سياسي جوک سکسي و اين برنامه ها و ژاله گفت چه سايتهايي به نظرت خوبن و من باز هم پرسيدم در چه زمينه اي و اون گفت سکسي من تو دلم گفتم ديگه رديفه و رفتم تو سکاف و گفتم اين سايت خيلي با حاله و من هميشه داستاناشم مي خونم و گفت يکي از داستاناش رو بزار و من هم يه داستان براش گذاشتم و اون همونطور که مشغول خوندن داستان بود يه نگاهي هم به کير صاحب مرده ما هم مي انداخت و يک دفعه دستش رو گذاشت رو کيرم و پرسيد دلت مي خواد اين داستان براي ما هم اتفاق بيفته من هم گفتم چرا نه و هميشه منتظر اين لحظه بودم ، ژاله گفت پس صبر کن من الان ميام و من هم رفتم رو تختش نشستم و ميگفتم چجوري و از کجاش شروع کنم که ديدم بايه شورت وکرست سفيد در اتاق رو باز کرد و اومد توي اتاق واي داشتم ديوانه مي شدم تا چند لحظه اصلا مات و مبهوت بودم که گفت مگه نمي خواي شروع کني و من هم با يک صداي لرزان گفتم چرا و بلند شدم رفتم پهلوش و دو تا دست رو از زير بغلش بردم ولي اون دستم رو رد کرد وگفت لباسات رو در بيار و من هم سريع شلوار و تي شرتم رو در آوردم و با يه شورت رفتم پهلوش وقتي کير باد کردم رو ديد گفت چه شود!。




2021 lentcardenas.com